حکایت حضرت عیسی (ع
عابد مغرور
روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت . در راه به عبادتگاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد . حضرت با او مشغول سخن گفتن شد .
در این هنگام جوانی که به انجام کار های زشت مشهور بود از آنجا گذشت .
وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد پایش سست شد و از رفتن باز
ماند و همان جا ایستاد و گفت: خدایا ! من از کردار زشت خویش شرمنده ام ،
اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند چه کنم ! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم
را مریز .
اما هنگامی که چشم عابد به جوان افتاد سر بر آسمان برداشت و گفت :
خدایا مرا در قیامت با این جوان محشور مکن .
در این هنگام خداوند بر پیامبرش وحی فرستاد که به این عابد بگو ما دعایت را
مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم ، چرا که او به دلیل
توبه ، اهل بهشت شد و تو ، به دلیل غرور و خود بینی اهل دوزخی !
دوشنبه 17 مرداد 1390 - 8:59:41 PM